عاشقانه
اينجا زمين است حوا بودن تاوان سنگينى دارد در زمين من...هيچ كوچه اى بنام هيچ زني نيست و هيچ خيابانى...بن بست ها اما فقط زنها را مي شناسند انگار... در سرزمین من سهم زنها از رودخانه ها تنها پل هايى است كه پشت سر آدمها خراب شده اند... اينجا نام هيچ بيمارستانى مريم نيست تخت هاى زايشگاهها اما پر از مريم هاى زجر كشيده اى است كه وهيچ يك،مسيحرا آبستن نيستند... من ميان زنهايى بزرگ شده ام كه شوهر برايشان حكم برائت از گناه را دارد...!!!
نظرات شما عزیزان:
نمي دانم چرا شعار از لياقتم،صداقتم،ن جابتم و...ميدهى تويى كه مى دانم دلش را به دست مردى سپرده كه ديشب، تن سردم را هوسبازانه به تاراج برد...و بى شرمانه مى خنديد از اينپيروزى...!!!
روى حرفم،دردم با شماست. اگر زنى را نمى خواهيد ديگر يا برايش قصد تهيه زاپاس را داريد به او مردانه بگو داستان از چه قراراست آستانه ى درد او بلند است...يامى ماند يا مى رود.
هردو درد است! اينجا زمين است حوابودن تاوان سنگينى دارد....